نوشته اصلی توسط
Fateme.Ahmadi
سلام
من ۱۶ سالمه.دوسال پیش عاشق شدم ولی بهش نگفتم چون خانوادم خیلی روی این موضوع حساس هستن.ولی بعد چند وقت دیدم واقعا نمیشه که اینقد دوستش داشته باشم و بهش نگم.حس من نسبت بهش احیاسات زودگذر نوجوانی نبود، هوس نبود، بدای سرگرمی نبود، من از ته قلبم دوستش داشتم.اینم بگم که ما همکلاسی بودیم توی کلاس زبان.
بالاخره دلم طاقت نیاورد و زنگ زدم بهش و بهش گفتم دوستش دارم.اونم کم کم منو بیشتر شناخت فهمید دختر خوبیم و قبل اون با کسی نبودم کمکم بهم علاقه پیدا کرد و الان ۱۰ ماهه باهمیم و خیلی بهم وابسته شدیم و واقعا عاشق همیم.ولی هرروز بخاطر دلتنگی دعوا داریم.اون شهر زندگی میکنه و من روستا بخاطر همین نمیتونم ببینمش.البته تاحالا چند باری که رفتیم شهر یواشکی همدیگه رو دیدیم.ولی از اون روزی که همدیگه رو دیدیم دلتنگیمون بیشتر شد.الان حالمون خیلی بده من دلتنگیم رو جلوش نمیگم تا حالش بد نشه ولی میگه من برات مهم نیستم و تو میبینی حالم بده ولی نمیای ببینیم و فقط با دیدن تو حالم خوب میشه و میگه که کمتر بهم پیام بدیم چون با این همه علاقه واقعا نمیشه کنار هم نباشیم. واقعا نمیدونم چیکار کنم. سنم کمه نمیشه بیاد خاستگاریم و مامانم هم اصلا درکم نمیکنه که بهش بگم. تحمل دیدن ناراحتیش رو ندارم ولی نمیدونم چیکار کنم.